سر خود را بروی زانو های پر غمش بگذاشت

همین لیلا که دیشب قصه ی لیلی و مجنون داشت

 

و شاید خاطرات کهنه ی خود را مروری کرد

سپس انگشت های نازک خود را به گلدان کاشت

 

چه دنیای! عروج سبز یک بیچاره خانم را

کسی تصویری بر ضد خدا و ما و تو پنداشت

 

و لیلا مادر ما و تو و هفتاد پشت ما

غمش را از هراس ما و تو پنهان نگه میداشت

 

سرش بر روی زانویش از اینجا بار خود را بست

به گلدان یادگاری ماند انگشت که لیلا کاشت

 

                                      سید حیدر احمدی